یه وقتی

asemon

خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی....

و دنیا و آدمهاش قهر کردم.. آخه من واسه کسی جون میدادم که خودش یکی دیگه رو داشت.. ازش بدم اومد وقتی عشقمو تمام و کمال بهش میدادم ولی اون تقسیم میکرد..
سعی کردم دیگه دوستش نداشته باشم.. ولی نشد.. شبایی که بهش فکر میکرد اینقدر بغض بهم فشار می آورد که چاره ای به جز گریه کردن نداشتم.. اسمشو مینوشتم روی یه تیکه کاغذ و آتیش میزدم ولی شعله های آتش بدتر دل منو می سوزوند.. کارم کشید به جنون..
هیشکی نفهمید چرا من اینجور شدم..
هزار بار سعی کردم دوستش نداشته باشم.. سر نمازهام وقتی دستمو بلند میکردم تا از خدا بخوام که کمکم کنه که فراموشش کنم نشد.. به جاش میگفتم خدایا اونو از من نگیر..
یه وقتی خیلی دوستش داشتم.. چرا بخوام خودمو گول بزنم.. هنوزم دوستش دارم..
هنوز هم بی صبرانه منتظرم که برگرده..
میگن وقتی چیزی بشکنه واسه رفع بلاست.. حالا تازه می فهمم حکمت شکستن دل من به دست اون چی بود..واسه رفع کردن یه بلایی مثل من.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 20 تير 1391برچسب:یه وقتی,ساعت20:14توسط mozhgan | |